انس بامعشوق..
-حال هواي عباس ازهمه ديدني تربود.آنقدرعاشقانه مي گريست وبرسروسينه مي زدكه گاه ازخودبي خودشدهوازحال مي رفت.به همين خاطرهرشب،يكي دونفرازابتداي مراسم مراقب بودندتاوقتي كه اوازحال مي رود،ازحسينيه بيرونش ببرند.
عباس دردرعمليات كربلاي5براثرضربه مغزي دربيمارستان شيرازبستري شد.ازآنجاكه بيهوش بودودرحالت كمابه سرمي برداسمش درليست مجهول الهويه هاثبت شد.براي شناسايي اوهرروزيكي ازپرستارهادرچندنوبت اسامي رامي
خواندتاشايدعباس باشنيدن نام خود عكس العمل نشان دهد."علي،ياسر،عباس،مصطفي و.."
ولي گويافايده اي نداشت.عباس حتي تكان نمي خورد.اماهرباركه پرستار نام "حسين "رابه زبان مي آوردعباس درهمان حالت بيهوشي برسينه اش مي كوبيدواگردستش رانمي گرفتندومانعش نمي شدندبه كارخودادامه مي داد.شهید عباس مجازي
عشق برتر..
آنچه درسيره سرداران شهيدبه وضوح ديده مي شودذكرمصائب خاندان عصمت(ع)ان هم به هربهانه مي باشد.نمونه هايي ازآن عشق؛
-رزمنده اي مي گفت كه همسنگرش وقتي هنگام دويدن به زمين مي خوردبه يادپايين افتادن حضرت عباس(ع)ازروي اسب درصحراي نينوامي افتادوزارزارمي گريست ونوحه مي خواند.
-روزي بمباران شدحسن آقاماشين راروشن كردتابه مدرسه دخترم برودوگفت:دخترم مي ترسد.بعدازلحظه اي ديدم آرام گرفت وازرفتن منصرف شد.به اوگفتم:چي شده؟گفت:به ياددويدن حضرت رقيه (س)ازدست سربازان يزيدافتادم.خدامي
داندحضرت رقيه(س)چه حالي داشتند.مگردخترم بالاترازفرزندحسين(ع)است.گفت مي خواهم بنشينم وبراي غربت حضرت رقيه(س)گريه كنم.شهید طوسي